نوشته : فرخ نژاد
گاهی ندانستن، ندیدن،نشنیدن اصلا برای همیشه در کوچه نادانی و بن بست ندانستن ماندن خیلی عالی است هرچند که اشتباه مطلق است اما گاهی بهتر است ندانی و نشنوی تا عذاب هم نکشی اما وقتی که میدانی، می شنوی و می بینی اما کاری از دستت بر نمی آید درد آنجاست. زیرا هر چه قلم اشک می ریزد ککـ برخی از مسئولان هم نمی گزد زیرا پایان ماه حقوق کارها نکرده را می گیرند و بی خبرند از درد آن هایی که برای یک لقمه نان حلال چه مشقت هایی را که متحمل نمی شوند و آخر سر هم هشتشان گرو نهشان است. گاهی ساعت ها جلسه، نشست ، مباحثه و…. را می بینی که ته آن هیچ است و دردی از کسی دوا نمی شود باز به جلسه بعدی موکول به پی گیری های بی ثمر.و باز در جلسه بعدی همچنان مشکل پابرجا می ماند مثل همیشه.شاید چون مدیران به درد که پشت میز نشینی و روزمرگی عادت کردن و این که به اصطلاح عامیانه همه چی رو ماست مالی کنند.این که فقط عدد و رقم تحویل دهند که نشد کار باید بداند که پشت این آمار های گاهی تو خالی هزاران درد نگفته از تحصیل کرده.بیکار.صاحب صنعت غرق در بروکراسی اداری.قسط های روی هم شده و هزاران درد بی درمان دیگر نهفته است گویا فقط فقط مسیولان باید گزارش کار بدهند و بس .بازدید داشته باشند بس.اما کمتر می بینیم گرهی باز شود و زخمی مرهم. شاید همتی که باید باشد نیست یا مدیرانی که همت مضاعف داشته باشند نداریم.شاید همین آمارها نه چندان واقعی سبب شده تا از خبرنگار هم به عنوان فردی دروغ نویس برخی یاد کنند .زیرا بالاخره باید یکی دروغ های مسئولان را هم بنویسد.گاهی نتیجه حضور در جلسه می شود درد دل خبرنگارانی که می دانند هیچ نتیجه این جلسات است