نویسنده : اسماعیل دهقانی

 

از اراسموس  دانشمند و فیلسوف هلندی نقلی شده است بدین مضمون:انسان نسبت به انسانهای دیگر یا همچون خداست یا همچون گرگ.

چون انسان را موجودی اجتماعی می دانیم ، و به تعبیر امیل دورکهایم جامعه شناس شهیر  فرانسوی  دو نوع نگاه به جامعه و آنچه یک جمع را دارای شرایطی می کند تا عنوان کل بهم پیوسته را به آن اطلاق کنیم وجود دارد، دورکهایم  همبستگی را در روند تحول و استقرار جوامع  به این دو صورت  می بیند: همبستگی ابزار گونه یا همبستگی ارزشی_ هنجاری که مختص جوامع سنتی و مبتنی بر شباهت ها است و دیگری همبستگی ارگانیک یا اندام وار که مختص نظام های اجتماعی متجدد تر و منبعث از تفاوتهای معرفتی و منفعتی  وپیامد صنعتی شدن جوامع  وفراگیری  مدرنیته است.درهمبستگی مبتنی بر نظام ارزشی- هنجاری ، این ارزش های مشترک جامعه است که درساختار نظام اجتماعی_ حقوقی و اداری یک سیستم حکومتی متبلور می شود و سائقی در دست حاکمیت تا بتواند جامعه رااز بالاو ذیل همان هنجارها و ارزش ها، بی چون و چرا به پیش ببرد. اما در نگرش مبتنی بر همبستگی اندام وار،کارکرد هرسلول در اندام و تخصص و وظایف  تعریف شده ی هر اندام  در سیستم است که مسیر جامعه را تعیین نموده و حرکت در آن مسیررا تسهیل می کند.این مقدمه گذشت   تا به موضوعی پرداخته شود  که این روزها گره کور کلاف جمعی شده است که بی آنکه از ارزش های نهادینه ی جوامع سنتی و نمودهای آن مثل کاریزما ،کدخدامنشی و پدر سالاری گردن فارغ کرده باشد در پی حاکم کردن استقلال فردی،حقوق شهروندی وحاکمیت قانون است که ازمظاهر مدرنیته و  مبانی و مبادی ورود به  جامعه ای با همبستگی  اندام وار می باشد .

درنظر نگارنده حاکمیت قانون که از ثمره های نظام معرفتی مدرن  و تسهیل گر تعادل و عدالت اجتماعی است، تنها در پرتو به رسمیت شناختن دیگری وحق و نقش او با هر رویکرد و نگاه و همچنین نقش مستقل ارگان های مختلف حکومت  با کارویژه های مشخص است که محقق می شود.حال اگر جمعی  مدعی سامان مند کردن جامعه، مبتنی براستقلال قوا،آزادی های فردی و قواعد دموکراتیک و تضارب آرا  باشند بی آنکه عقیده دیگری، مشی متفاوت او در زندگی و دیگر تفاوت های فردی  را به رسمیت بشناسند قطعا نه تنها نمی توانند خواسته های خویش و اولای آنها یعنی دموکراسی را برآورده سازندبلکه با این منش جامعه را نیز از آن دور تر می کنند.

دراین نمط اصلاح طلبان به مثابه جماعتی هستند که امروزه در سایه ی  شعارهایی چون قانون مداری و حاکمیت قانون، حقوق شهروندی و آزادی بیان ، کثرت گرایی و……گرد هم آمده اند تا ساختار حاکمیت را اصلاح کنند و معیشت مردم را تامین و عزت انسان ایرانی  را تعمیم بخشند، اکنون که  این طیف را خود جماعت (جبهه)می دانند  لزوما  به نهادینه کردن حداقل دونکته ی اساسی در خرد جمعی خود  ناچارند:اول اینکه که نفس  وجود و حضور قانون در هرجامعه ای حراست و حمایت از حقوق دیگری است و این دیگری می تواند شهروندی  از طیف رقیب یا کنشگری از اردوگاه خودی باشد،پس باید به حقوق تک تک افراد احترام  گزارد و زمینه را برای احقاق آن  فراهم نمود . ودوم اینکه: جامعه ی پیرامونی آنها که جبهه ی اصلاحات نامیده می شودبه غایت متکثر و قیم گریز می باشد و از سلولهایی تشکیل شده که هریک نقش تخصصی  خویش را برعهده دارند و برغم اینکه جدای از سیستم موجودیتی ندارند امابدون وجود آنها اندامی شکل نمی گیردتا سیستمی موجودیت یابد، پس باید فردیت و تفاوت هایشان را برسمیت شناخت وآنها را تصمیم گیری ها مشارکت داد و از وجودشان  در جهت کارکرد بهترمجموعه  استفاده کرد . از آنجایی که مطابق نظر دورکهایم جماعت جز حول ارزش های هنجاری  یا پیرامون  ارگانهایی با مقررات مدون باضمانت اجراهای مناسب که او آن را همبستگی کارکردی نام می نهد قوام و دوامی  نخواهند داشت . پس تفاوت نگرش و تکثر سلول های اصلاح طلب  که همانا موتور محرکه ی رفورماسیون  هستندو  بدون آنها اصلاح طلبی معنایی ندارد با پیشکسوتان که بزرگان خوانده می شوند، را باید ناشی از تفاوت های ذاتی انسانها و البته حق طبیعی شان دانست که شایسته نیست  به بهانه هایی نظیر جلوگیری از تشتت و تفرقه دچار فراموشی گزینشی گشته  و نادیده گرفته شود.

بدین منظورمی بایست برای جلوگیری از تک روی و افتراق، از یکسان نگری و تمرکز تصمیم گیری دوری شود و به نقش یک یک سلولهای سازنده ی هر اندام توجه شده و کارکرد هرکدام تعریف و تبیین گردد، مقررات درون گروهی تدوین وبه رای تک تک اعضا گذاشته شود وبرای این مقررات ضمانت اجراهای مناسب در نظر گرفته شده و هیات منصفه ای درسطح منطقه و استان وکشور، برای بررسی اختلافات با آرایی الزام آور از رهگذر قواعد دموکراتیک منصوب شوند، بعلاوه برای مشکلات کشور ، ارائه ی روش و راهکارشود و افق های اقتصادی و توسعه ی پایدارتعریف ،به همین منظور کمیته های شهرستانی،استانی، وکشوری متشکل از متخصصین در زمینه های مختلف تشکیل شودتا در صورت بدست آوردن رای اکثریت جامعه در انتخابات عمومی، بتوان به رهیافتی مناسب برای موضوعات و معضلات کشوررسید و به کاربست آن اقدام نمودکه این خود از اقتضائات به قول دورکهایم جامعه ی مدرن اندام وار است با سنگ پایه ای مبتنی برهمبستگی ارتباطی است و پیش نیازجامعه ای است که اصلاحطلبان مدعی ایجاد آنند.
باتکوین این مهم یعنی جامعه ای شورایی_ مشورتی که پای محکمی در آموزه های دینی ما نیز دارد، ضمن دوری از تفرقه و آفت های آن می توان امیدوار بود موجبات زاد آوری و پیوستن سلولهای جوان و پویا به بدنه ی اصلاحات فراهم ، و بالندگی را موجب شود.
در غیر این صورت تشتت های متاثر از تفاوت های مبتنی برمبانی معرفتی یا افق های ناهمپوشان آینده و تمرکز تصمیم گیری برسیاق پدر سالارانه در مرکز یا مجالس محدود با عده ای ریش سفیدمعدود،که از مشخصات جوامعی با همبستگی ارزشی_هنجاری پیش مدرن است، لاجرم باعث تلاشی جمع و تکروی و طعمه شدن اعضا در برون و یاتکثیر سرطانی سلولهای موثر در درون به صورت زایش احزاب و تشکل های متعدد و هرشبه و رشد عجیب آفت های رانتخوار هرسوچاپ در این شکاف بوجود آمده خواهد شد که مترصد ایجاد روزنه و ضعف در جبهه ی اصلاحات هستند تا در لباس چوپان چربدستانه به سحر چوبدستی های ملون شان اصلاحات و اصلاح طلبان را برانند وبچاپند و بفروشند.
سرآخر برمی گردیم به سخن حکیم و ادیب هلندی و اینکه در قاموس اصلاح طلبی انسان نمی تواند خدای انسان دیگری باشد و چنانچه سازو کار مناسبی را در جامعه ی خود تعریف کند لزوما گرگ دیگری هم نخواهد بود چون به قول اریک فروم انسان نمی تواند گرگ دیگری باشد چون گرگها در جوامع خود بسیار مهربان هستند، هزار نکته در گفته ی اراسموس و فروم مستتر است. در نتیجه چنانچه دغدغه ی افتراق در بین بدنه ی خردمند اصلاح طلبان وجود دارد باید مشیی متفاوت از دیروز برگزیده شود.

ا. دهقانی

۰ ۰ votes
امتیازدهی به مقاله