دریغ مردم فاضل که بمیرد

نوشته : دکتر محمود فاضلی بیرجندی

دیگران نوشته اند، بهتر از من، و سخن تازه نیست که از سپری شدن استاد حسن انوشه بگویم. او که در این نوروز و بهار پر غبن رفت. درست در روزی که سال استاد شاهرخ مسکوب بود. و سخن بیهقی در دلم نو شد که گفته است: “دریغ مردم فاضل که بمیرد.”

رفتن او در میانه این همه اندوه و ماتم که در سرای عده ای از مردم ما افتاده اندک مایه دلخوشی را هم برد. که می گفتیم و می دانستیم هنوز او هست. و نادرگانی اندک شمار چون او.

از احوال و از اوصاف او که آیتی بود در مهربانی و افتادگی، با آن همه دانش، خاطره ها دارم. از آنان نبود که به دانش و کتاب خود غره می شوند.

او تا بود عطر “تاریخ ایران کیمبریج” می آمد. عطر “تاریخ تمدن” ویل دورانت. عطر انتشارات فرانکلین. عطر “فارسی ناشنیده.” عطر وجود دانشی مردان راستین، که به تعبیر رسای انوری ابیوردی:
مگر از عادیان بدند این قوم؟
که هم از نسل شان کسی بنماند!

راستی دیگر چه جای نوشتن؟ بعد از آن مرد دانای به کارآمده دیگر چه مانده است.