حمید شمس/ در جرگه مدیران خوشتیپ و شیک پوش قرار میگیرد، گوش شنوا و کلام حساب شده ای دارد، شاید برای اولین بار که او را میبینید براحتی بتواند شما را قانع کند، اما برای بار دوم هرگز نمیتواند.
وی هیچگاه بی گدار به آب نمیزند، تا آنجا که اصلا در این نزدیک به چهار سال خیس نشده است.
سودای بازگشتن به صدا و سیما را در سر دارد از همین روی باکی از انفعال ندارد، میل و ذائقه اش بسان صدا و سیما چی ها حفظ وضع موجود است.
در وادی عمل هیچ در چنته ندارد، رخوت و رکود مطلق آنهم در حوزه ای که سراسر تکاپوست! نبض تحولات این حوزه با کیفیت زیست شهروندان هماهنگ میشود.
حوزه ای خطیر که دولتی ها و شبه دولتی ها و ائمه جمعه و غیره خود را در آن صاحب نظر و ذی صلاح میدانند.
آری، فرهنگ با داشتن هزار پدر هنوز در استان ما یتیم و محجور مانده، نه اهلیتی برای اهالی آن کسی قائل است و نه مدیر کل محترم را تاب و توانی برای تغییر و جسارتی جهت ایستادگی و پشتیبانی از هنر و فرهنگ و رسانه …
جناب مدیر کل؛ نوبتی هم باشد اینبار نوبت شماست.
زمانه ای بود که عدهای از مدیران عالی رتبه فرهنگ و ارشاد خود را با فروتنی مدیر فرهنگی میدانستند و از لفظ ارشاد دوری می جستند، رویکرد مترقیانه ای که ماحصلش فرهنگ و هنر را به صاحبان حقیقی اش یعنی کنشگران سپردن است، اما دیری نپایید که با مدیریت اقتدارگرایانه در عرصه فرهنگ و ارشاد روبرو شدیم؛ صفار هرندی ها و رامین و حسینی ها با ترک تازی و بقول خودشان “پروژه مهندسی فرهنگی” فعالانه کوشیدند آنچه را پسندیده می جویند، حمایت و آنچه را که شایسته نمیدانستند قلع و قمع نمایند و این آغازی بر امنیتی نمودن فرهنگ بود.
چرخ روزگار چرخید و رایحه ی خوش تدبیر در فضای سیاسی کشور پیچید، نسیم امید اصحاب فرهنگ را نیز به آمدن روزهای خوب و رخت بربستن حرمان و رخوت نوید میداد، خراسان جنوبی نیز خود را مهیای تغییر میدید تا اینبار مدیرکلی با شولای سپید بیاید و جهد کند به احیای آنچه هشت سال در زیر آوار نگاه ممنوعیت، متوقف و زنده به گور شده بود.
اما آنچه نصیب ما شد، مردی از خطه خراسان شمالی، همدست و داستان با خدمتگزار ( استاندار سابق ) و البته بسیار متفاوت با همشهری دیگرش مهندس پرویزی (تحقیقا هر گردی گردو نخواهد بود).
محبی بالاخره آمد؛ با کارنامه ای پر از صدا و کمی سیما، از آن روز تا به امروز در گذر زمان متحیرانه شاهد بودیم درب مهندسی فرهنگی در خراسان جنوبی بر همان پاشنه سابق می گردد!
از آن فشار امنیتی کاسته نشد که هیچ بلکه صورتی رسمی تر بخود گرفت، آقای محبی شاید قبلا دقیقا نمیدانست که نگاه امنیتی سازی ( بگیر وببندی) همواره به هر بهانه ای بدنبال استیلا بر حوزه فرهنگ است، و یا شاید برای ایشان آنچنان اهمیتی نداشت که این نگاه بسته به جهت اقتضای ذات امن سازی اش دائما بدنبال جرم انگاری می باشد، ورود تدریجی امنیتی سازان به عرصه فرهنگ ( هرچند بانیت خیر) نتایج شومی دارد که مترادف با سقوط سنگر به سنگر هنراست، شاهدی بر این مدعا میراث صفار خان هرندی است.
_ آیا او نمیداند و یا نمیخواست بداند که؛ فرهنگ و هنر فربه تر از آن است که بخواهیم با تفکر صلبی و امنیتی به آن انتظام بخشیم؟ از آن گذشته مگر ارشاد مرجع اصلی تشخیص هنری نیست؟ هیئت نظارت های ارشاد چه جایگاهی دارند؟
_ آیا ایشان درنیافته بود که ممیز را ممیزی نمودن محکم کاری نیست بلکه کج سلیقه گی خسارت بار است؟
_ چرا وی باید اجازه دهد ملاک های ارزش گذاری و سنجه های هنری به سلیقه امنیتی سازان تعیین شود؟
محبی شوربختانه هنوز به این باور نرسیده که اینجا دولت است و عنصر جمهوریت در آن عنصر حیاتی است و باید به خواست مردم بی کم و کاست تن دردهی، نه میل گروه و عده ای خاص.
برآیند این تصورات اشتباه ( عمدی و سهوی ) همین میشود که جور بی عملی او را کسان دیگری باید بر دوش بکشند، یکی از مصادیق واضح انفعال محبی در غائله ی تخریب استاندار عیان گردید؛
پرسشی مهم و تاریخی ؛ کجا بودید جناب مدیرکل ؟
در آن لحظات و روزهای پرتلاطم، در آن هنگام که بساط سیاهی گستران با دستمایه کردن دین و اشاره دمادم به جمله ی کلیشه ای“فرهنگ مردم استان ما چنین و چنان است“ مسئله را از حوزه فرهنگ به گود سیاست کشاندند و بی رحمانه با چشمانی بسته و دشنه هایی تیز از حس کین خواهی ( تغییرات و انتصابات ) بی محابا بر پرویزی و نزدیکانش میتاختند، متاسفانه نامرئی و بدون صدا و سیما تشریف داشتید جناب مدیرکل.
در حالی که انتظار مردم و فعالان عرصه فرهنگی و هنری از جنابعالی این بود؛
اگر غم لشکر اندوزد که خون عاشقان ریزد
تو و پرویزی به هم سازید و بنیادش براندازید
اما جنابعالی او را ناجوانمردانه در این کارزار تنها وانهادی که مبادا گزندی در میدان نبرد سیاسی _ فرهنگی بر وجهه محبوب القلوب پایداری چی شما وارد آید!
براستی سر را در برف کردن هم فن خاصی است!
جناب محبی ندای هل من ناصر ینصرونی و تظلم خواهی هنرمندان در نشست با استاندار قلب هر صاحب احساسی را به درد می آورد، حکایت ناملایمتی های روزهای عسرت آنان و اینکه واقعا دولت بصورت عام و جنابعالی بصورت خاص برای آنها چه ارمغانی آورده است ؟
آقای محبی مخاطب بسیاری از این نفیرهای حزن انگیز هنرمندان شما بودید، نبودید؟
در این ماجرا بر همگان عیان شد مدیریت محافظه کارانه و هراس مسلکانه افاقه نمیکند، بلکه همانطور که دیدیم سکوت ( از روی عجز و یا سیاست) آتش بیار مهلکه گردید.
لطفا جناب محبی بخود آیید، اکنون دیگر قضاوت نمودن دشوار نیست، قدرت تمیز آنچنانی هم طلب نمیکند؛ گروهی به کشتن چراغ آمده بودند، برای تسویه حساب با دولت از معبر فرهنگی وارد شده بودند، محمل اندیشه آنان فرهنگ سوزی و فرهنگ زدایی بود، مخاطب اصلی آنان هنرمندان خلاقی بودندکه بدنبال در انداختن طرح نویی می باشند، اگر آنروز نبودی آقای محبی بدون تعارف امروز هم نباید باشی، غائله بوته ی محکی بود برادر، برادری ات ثابت نشد…
کارنامه مردودی، ماحصل عملکرد چهار ساله شماست و جبران مافات روزهای رفته و باج های داده شده به دلواپسان به آسانی امکان پذیر نیست.
عزم راسخ عدم تغییر را آنجا با پوست و گوشت و استخوان دریافتیم که رییس حراست ارشاد را که عصاره ای از دولتیان گذشته می باشد در کمال ناباوری ارتقاء دادید، شخصی که اصحاب هنر از او بسیار رنجیده و آزرده بودند و چه خون دلها که بابت دخالت و تصمیمیات بیجای وی نخورده اند، شخصی که نمادی از پلیس بازی و ژست امنیتی در حوزه ی فرهنگ و هنر است ، تنها اگر ذی نفعان و کنشگران عرصه فرهنگی و هنری یک خواسته داشتند تغییر و تنزل ایشان بود، این ارتقاء دهن کجی روشنی به اصحاب هنر و فرهنگ در استان است.
حیرت آور است که همان معاون با دشمنان قسم خورده دولت گعده ای در اداره تشکیل داده و چه دورهمی هایی که نداشته و ندارند، همان فردی که از اعوان و انصار قالیباف در دو انتخابات ۹۶_۹۲ ریاست جمهوری بود، و شما او را در سمت رییس ارشاد شهرستان خوسف گماردید .
جناب محبی لطفا یکسری به فضای مجازی و حقیقی بزنید، ببینید چه اباطیل و توهین هایی را به دولت و شخص رییس جمهور روانه می کند! هتاکی های وی به نوبه ی خودش منحصر به فرد است، آنقدر حیرت آور است این تناقض “مدیر در دولت ضد دولت” که باید انگیزه منصوب کننده و شخصیت منصوب شده را در یک پایان نامه دکتری روانشناسی کاوید!
حکایت مدیریت جنابعالی تراژیک و کمیک است، جناب مدیر کل واقعا چرا این اشخاص باید معتبرین و موثقین درگاه ارشاد و فرهنگ استان ما باشند؟
طبعا همین رویه میشود که خبرگزاری خاص توهین نثار زنان هنرمند استان میکند و شما در مقابل، دست از پا نمیشناسید که به مراسم عروسی زوج خبرنگار همان خبرگزاری خاص برسید که نشان دهید در اینجا “عزیزان دلواپس هیچ ترتیب و آدابی مجویید، به هر آنچه و هرکس دل و نگاه تنگتان میخواهد توهین و افترا بزنید!”
در باب وضعیت رسانه ها حقیقتا مرثیه ای حزن انگیز باید سرود، رسانه هایی با خانه ای که ز پایبست ویران است، خانه مطبوعات در حقیقت خانه نیست بلکه حیات خلوت کسانی است که متصف به هر وصفی میباشند الا خبرنگار !
جنابعالی نامه اهالی دغدغه مند رسانه را خواندید اما وقعی ننهادید، بفرمائید برای درخواست های سه گانه آنان چه کردید؟
توضیح دهید بودجه های تبصره پنج که ویژه بخش هنرمندان است و تمام استان ها از آن استمداد می جویند جهت احیای هنرمندان مظلومشان و حق مسلم این قشر میباشد را با پیگیری هایتان تا چه اندازه محقق فرمودید؟
اگر تا به امروز سکوت پیشه نمودیم، هزار بار در خود شکستیم و دم برنیاوردیم چونکه منتظر تغییر رویه بودیم
اما حال فرهنگ و هنر ما رو به وخامت است و هرکس از راه میرسد نشتری بر قلب آن فرود می آورد؛ گویا جناب محبی پای بر روی زمین واقعیت صعب و سخت هنوز نگذاشته است؛ جناب مدیر کل فرهنگ خط مقدم جبهه جدال دموکراسی خواهان و اقتدارگرایان است و مدیری دلیر با تصمیمات متهورانه را طلب میکند، وضعیت هنر و فرهنگ ما را میشود با این شعر نیما توصیف نمود :
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر.
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جان اش کشتم
و به جان دادم اش آب.
ای دریغا! به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم.
بر عبث می پایم
که به در کس آید.
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.