سعید نورمحمدی
چند روز گذشته با تعدادی از جوانان دهه هفتادی ندای ایرانیان در یکی از گروه های حزبی، بحثی مربوط به اتفاقات روز قدس و نماز عید فطر بود. بچه ها اعتقاد داشتند موضع کنونی ما باید انتقاد شدید از اتفاقات صورت گرفت و دفاع از جناب آقای دکتر روحانی باشد و تند شدن فضای سیاسی از جانب ما آغاز نشده که ما مسئول آرامش فضای سیاسی کشور باشیم. این مباحث باعث شد تا این یادداشت را در نقد به آنچه که رفتار سیاسی خودمان و لشکرکشی مجازی می دانم، بنویسم. پیشاپیش از همه دوستان هم فکر به خصوص افرادی که حق استادی به من دارند بابت جسارت در متن پوزش می خواهم و امیدوارم این نوشته را به عنوان یک دیدگاه برادر کوچکتر عبور از آرمانهای اصلاح طلبی تلقی نکنند.
مسئول به تکلیف بودن یک دیدگاه مهم در نگاه سیاستمداران و جوانان کشور بعد از انقلاب و به خصوص در دوران جنگ تحمیلی بوده است. فارغ از درصد غلط و درست بودن انتقادات مرحوم آیت الله منتظری به اتفاقات پیش آمده در دهه ۶۰، ایشان معتقد بودند که مسئول به تکلیف هستند و باید آنچه را که درست می دانند بگویند و اگر هم نتیجه ای به دست نیامد ایشان در روز قیامت بتوانند از خودشان دفاع کنند. یا برخی از مسئولین در جبهه های جنگ مدافع این نگاه بودند که ما بیشتر از کسب نتیجه، به تکلیف مان باید عمل کنیم. اگر عمل به تکلیف درست باشد نتیجه مشیت خداوند خواهد بود و اوست که آینده را رقم خواهد زد.
انتخابات سال ۸۸ برای اولین بار با تعدادی از دوستان ستاد انتخاباتی جوانان حامی خاتمی، با مهندس موسوی دیدار داشتیم. یکی از نقدها و سوال های ما به آقای موسوی دقیقا همین مساله بود. برداشت ما این بود که ایشان با همان نگاه عمل به تکلیف، وارد صحنه انتخابات شدند و بیشتر از نتیجه انتخابات می خواهند آنچه که فکر می کنند درست است را مطرح کنند و احیا و دفاع از گفتمان جریان اصیل عدالت خواه انقلاب دلیل حضورشان در انتخابات بوده است. به همین دلیل انصراف آقای خاتمی و یا حتی حضور ایشان در انتخابات برای مهندس موسوی اهمیتی نداشت و برای همین با وجود اعلام کاندیداتوری آقای خاتمی ایشان پای به عرصه انتخابات گذاشتند تا از گفتمانی که ایشان نمادش در طول دو دهه اخیر انقلاب بودند دفاع کنند. البته آن روز آقای موسوی گفتند که درست است که عمل به تکلیف را وظیفه می داتند اما معتقدند ما به همان اندازه نسبت به نتیجه نیز مسئول هستیم و باید تمام تلاش مان را برای پیروزی در انتخابات انجام دهیم.
این مقدمه را گفتم تا شرایط امروز جریان اصلاحات و حامی دولت را از همین منظر نقد کنم. به راستی ما از حضور در عرصه سیاسی به دنبال چه هستیم؟ چه اتفاقی در مدیریت کشور صورت پذیرد معنایش پیروزی ما و رسیدن به برنامه ها و اهداف مان خواهد بود؟ و چه چیزهایی ما را از رسیدن به این اهداف دور خواهد کرد. مسیر رسیدن به آن اهداف و برنامه ها چیست و سیاستمداران آشنا به پیچ و خم سیاست چگونه باید کشتی ای که همگی با هم درونش قرار داریم را هدایت و مدیریت کنند؟ و در نهایت این که ما به دنبال چه چیزی هستیم؟
در این سالها بزرگان اصلاحات از آنچه که می خواهیم و نمی خواهیم زیاد نوشته اند. طبیعتا بهترین منبع برای تعریف اصول اصلاح طلبی و خواسته های آن سیدمحمد خاتمی ست که در این اصول اواخر سال ۸۷ و اوایل ۸۸ در سه جلسه در بنیاد باران توسط ایشان تبیین و منتشر شد. استقلال، آزادی و پیشرفت از نگاه آقای خاتمی مهمترین خواسته های مردم در انقلاب ۵۷ بود. خواسته هایی که هنوز مطالبه جدی ایرانیان است و نظام مردم سالار سازگار با دین، بهترین شیوه برای رسیدن به این خواسته هاست. آقای خاتمی اصول اصلاح طلبی را بر اساس خواست تاریخی مردم بر می شمارند و در نهایت جریان اصلاحات را یک جریان عمیق و ریشه دار معرفی می کنند که به دنبال تقویت و قدرتمند کردن جمهوری اسلامی ست که باور دارد نگاهش به سیاست، اجتماع، فرهنگ، دین، اقتصاد و دیگر حوزه ها نسخه دقیق تر و متناسب با واقعیتی برای حفظ نطام سیاسی ایران است.
اما راه و روش به نتیجه رساندن این ارمانها، همان روشی ست که در همه این سالها پشت سر گذاشتیم؟ اگر این روش درست بوده پس چرا تا به امروز به نتیجه نرسیدیم و حتی از وضعیتی که در سال ۷۶ هم داشتیم عقب تر هستیم؟ آیا ممکن است شیوه هیجانی طرح مطالبات خود به تهدیدی به اصل خواسته هایمان شده باشد؟ چرا برداشتن حصر خانگی و رسانه ای چهره های شاخص اصلاحات تبدیل به یک ارزوی سخت شده و همچنان پیگیر بسیاری از مطالبات دهه های قبل هستیم؟ و ایا رقبای ما از یک کشور خارجی امده اند و ما در یک مبارزه و جنگ سیاسی با هم قرار داریم و یا باور داریم آنها هم شهروندانی مثل ما با دیدگاه های درست و غلط هستند؟ آیا شیوه فشار از پایین یا فتح سنگ به سنگر راهبرد درستی در این سالها بوده است؟
سیاست فشار از پایین، سرکوب و تلاش برای تحمیل سیاست های مورد نظر به جریان رقیب -از جانب هر جریانی باشد- صرفا باعث گرایش بخش عمده ای از مردم به افراط گرایی خواهد شد و نتیجه قطعی آن هم شکست است. مگر در همه این سال ها ادبیات آمرانه و تبلیغات تخریبی رسانه های رسمی به خصوص صدا و سیما باعث شد که ما از آرمان هایمان عقب نشینی کنی یا بپذیریم که اشتباه کرده ایم؟ کدام یک از رفتارهای تحمیلی نهادهای رسمی به خصوص در سال های ۸۴ تا ۹۲ باعث شد مثلا باور کنیم زندانی شدن افراد به دلیل انتقاد و یا ستاره دار کردن دانشجویان و محروم کردن شان از تحصیل و بستن مطبوعات و رسانه ها درست و به نفع انقلاب بوده؟ وقتی رفتارهای تحمیلی انها روی ما اثر نگذاشته چرا فکر می کنیم سیاست های اصلاحی مد نظر ما با روش فشار از پایین و تحمیل به جریان مقابل که در این انتخابات ۱۵ میلیون رای داشته است پیش خواهد رفت؟
ایجاد دو قطبی بعد از انتخابات و تقسیم مردم به دو دسته پیروز انتخابات و افرادی که به زعم بعضی از دوستان ناآگاه ما از مردم “تو دهنی” خوردند چقدر به پیشبرد اصلاحات کمک خواهد کرد؟ اگر فکر می کنیم انها از مردم تو دهنی خورده اند خب ما هم به همان نسبت از ۱۵ میلیون شهروند این کشور تو دهنی خورده ایم که به ما رای نداده اند. پس باید راهی دیگری را جست. ادامه این مسیر طی چندین سال به فوران خشم و کینه مردم منجر خواهد شد و مطمین باشید نه انها خواهند توانست سیاست ها و روش هایشان را به ما تحمیل کنند و نه ما خواهیم توانست انچه را که درست می دانیم پیش ببریم.
اگر باور داریم که حرف هایمان حق است و اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مد نظرمان به ایجاد زندگی بهتری برای شهروندان منجر خواهد شد، پس نسبت به جریان اقلیت و شکست خورده در انتخابات باید صبورتر باشیم و تلاش کنیم راهی برای گفتگو و اثر گذاری با رقبای انتخاباتی مان و همراه کردن انها با مطالبات اکثریت مردم پیدا کنیم. حتی اگر در روز قدس و عید فطر به شکل نا معقول و بی سلیقه ای واکنش نشان دهند. ما باید بتوانیم به جریان رقیب این تضمین را بدهیم که منافع حیاتی انها توسط ما تهدید نخواهد شد و اقدامات ما به صدها دلیل به حفظ و تقویت نظام سیاسی منجر می شود. در مقابل دغدغه های انها را هم بشنویم و در نهایت به یک پیمان رسمی و غیر رسمی در مورد خط قرمزهای مشترک مان برسیم که قطعا قانون اساسی و رهبری اولین این خط قرمزها خواهد بود. ساده لوحانه ترین رفتار ایجاد دو قطبی کاذب بین جایگاه رهبری و ریاست جمهوری ست که در لشگرکشی های مجازی و خیابانی روز قدس و بعد ان دیده می شود و معلوم نیست مسیولیت ش با کیست.
ما نیازمند ایجاد فضای بین الاذهانی مشترک با رقبایمان هستیم تا به فهم و درک مشترک از دغدغه هایمان برسیم. پس نیاز به سیاستمداران آگاهی داریم که بتوانند به هیجانات و احساسات و خشم شان غلبه کنند و یک واکنش اشتباه از طرف بدنه جریان مقابل، کاسه صبر انها را به غلیان نیاورد و واکنش هایی نشان ندهند که نتیجه اش دور شدن کشور از منافع ملی و اهداف اصلاح طلبانه مان باشد. سیاستمدارانی که خواسته های میانه روانه مورد حمایت هر دو جریان و متکی بر منافع ملی مطرح کنند و بدانند تلاش برای نادیده گرفتن و حذف و تحقیر و تحمیل جریان رقیب نتیجه عکس خواهد داد.
مهمترین درس تاریخ سیاست این است که هیچ میانبری برای رستگاری سیاسی وجود ندارد. اگر می باید جهان نجات یابد باید از مجرای اصلاحات سیاسی ِ تدریجی و فزآینده توسط سیاستمداران آگاه به پیچ و خم سیاست، واقع نگر، دارای درک از جریان رقیب و با حالت آهسته و پیوسته صورت پذیرد.
یادمان باشد ما نسبت به رفتار خودمان مسئول هستیم نه جریان مقابل. رقبای ما دشمنان مان نیستند. شهروندانی هستند از جنس ما با نگرانی ها و دلواپسی های متفات. “میثم مطیعی” یک واقعیت در جامعه امروز ایران است. جوانی با دغدغه هایی که فکر می کند درست است. حقانیت ما با رفتار صبورانه و معقول اثبات می شود نه با خشم و رفتارهای متقابلی و هتاک نامیدن او و امثال او. جوانان دهه هفتادی که اتفاقات سال های ۷۶ تا ۸۲ را به خاطر ندارند بدانند ناموفق ترین مجلس ایران بعد از انقلاب، مجلسی بود که از قضای روزگار سالم ترین مجلس به لحاظ اخلاقی و اقتصادی بود. مجلس ششم یک مجلس پر از سر و صدا و نطق های هیجانی و حمله ها و انتقادهای تند بود که در نهایت در تبدیل دغدغه های سیاسی و اجتماعی اش به قانون کمترین موفقیت را داشت. آهسته و پیوسته بودن و گفتگوی محترمانه در مورد دغدغه های همه شهروندان به جای خط و نشان کشیدن های رسانه ای و مجازی یک شرط یک قابل انکار برای حرکت رو به جلوی جریان اصلاحات است. یادمان نرود ما نسبت به نتیجه اصلاح طلبی مان مسیولیم و حق نداریم با رفتارهای هیجانی اصول مان را قربانی کنیم