به نام حضرت دوست
سال سال این چند سال
هر سال میگیم دریغ از پارسال!!!!!!!!
جشنواره ی چهاردهم تاتر در استان خراسان جنوبی با فراز و فرودها و بالاخره با کمی ها و کاستی هایش که بخش اعظم آن از طرف میهمان ناخوانده ای به نام ویروس کرونا تحمیل شده بود،به پایان رسید و برگزیدگانش به دبیرخانه بین المللی تاتر فجر معرفی شدند.
جشنواره ای که با زحمات شخص محسن حسینزاده(مسئول انجمن نمایش استان خراسان جنوبی)به سامان رسید و صدالبته قطع به یقین حضور تیم اجرایی دبیرخانه و همراهی شورای سیاست گذاری وعزم راسخ انها در برگزاری و به ثمر رسیدن این مهم موثر بود.
اما انچه دراین جشنواره عیان گشت وضعیت نامساعد کیفی وکمی نمایش ها بود.
صحبت از افت فنی و محتوایی تولیدات جشنواره چهاردهم است.
هرانچه که درخصوص محدودیت ها و موانع تولید و بسته بودن سالن ها و منع دورهمی ها برای تمرین و ….هست را میدانید و میدانم
اما نویسند گانی که اتفاقا دراین ایام فرصت قابلی برای خوانش و نگارش و ویرایش داشته ومیبایست بهترین نمایش نامه هایشان را خلق میکردند چه توجیهی برای این اتفاق دارند؟؟؟
با کنار گذاشتن دومتن غیر بومی و اضافه کردن دومتنی که دربازبینی بوده اند،جمع تولیدات ادبیات نمایشی استانمان در سال ۹۹ به شش مورد خواهد رسید!!!!
خرده ای که بر کارگردانان محترم حاضر درجشنواره وارد می باشد این است :حال که عزم بر حضور وتولید و رقابت بوده بدانید ( حتما هم میدانید )که مخاطب فقط اثرتان را به مثابه ی یک مدیای واحد ،بدون پس و پیشش میبیند .مخاطب به سختی یا راحتی تولید ،بی پولی یا بی سالنی شما و بسیاری از بی های دیگر اهمیتی نمیدهد.
نمایش به مثابه ی یک مدیوم فرهنگی هنری ولاغیر.
ازهمین روی درابتدای سخن دریغ پارسالهای تاتری به میان امد
روزگاری تولیدات تاتری جشنواره های خراسان جنوبی مانند اتوبوس(استاد ابراهیمی) در رقابت جشنواره فجر بخش ملی تحیر و تحسین منتقدان سرسختی مانند رضا اشفته را به همراه داشت
و درهمین سالهای نه چندان دور خوشه های اقاقیا یی تولید میشود که راه به فستیوالهای بین المللی میبرد
اما اکنون به شرایطی میرسیم که از همان کارگردان جوان (اقای صدرا)اثری برگزیده اعلام میشود که چندین قدم از دیگر اثار قبلیش و تیم تولیدش عقب تر است…
وقتی اثر برگزیده ی جشنواره چهاردهم در حد یک نمایش متوسط باشد تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل که دیگر اثار جشنواره چهاردهم درچه سطح کیفی ارائه شده اند…
این اتفاق نوبرانه ایست که وظیفه ی منتقد گوشزد کردن آن است ووظیفه ی کارشناسان نمایشی یافتن راهکار و وظیفه ی مدیران هنری و فرهنگی استان چاره اندیشی و عملیاتی کردن راه حل هاست…
درپایان پیشنهاداتی به تیم فنی واموزشی انجمن استان دارم
یک: باید درحوزه ی اموزش چاره ای بیندیشید
دوم:تولیدات کارگاهی را پایه ریزی کنید
سه:به روش تولیدی ایده تااجرا با حضور مشاور فنی از مرکز اعتمادکنید
چهارم :از صاحبنظران و اساتید مشهد و تهران برای اموزش دعوت کنید
ودرانتها حلقه ی وصل یک تولید حرفه ای بین نسل جوان و پیشکسوت استان شوید که این نکته درمسیر ارتقا تاتر استانتان تنها نسخه ی پراگماتیسمیست.
اما در باب نمایش ارماییل که به نظرم تنها نمایش این جشنواره است که حد متوسط مواردی چون کارگردانی طراحی صحنه و متن را به همراه داشت به همین جهت یادداشتی مختصر ارائه میگردد
این نمایش ماجرای روزنامه نگار قابلی راروایت میکند که قلمش روزگاری زندگی قاچاقچی های خرد جنوب را برهم زده و باعث مرگ یکی از انها شده اما اکنون که از مافیای رقیب پولی دریافت کرده و همچنین به نحوه ی غرق شدن همسرش که فکر میکند دچار عذاب وجدان میگرددو خودرا مقصر همه ی این اتفاقات ناگوار میداند.
تم نمایش درباره فروختن شرف و درادامه عذاب وجدان است که نویسنده از عهده ی این تم برنیامده است.
نکته مهم مسئله ظرف و مظروف است قالب نمایشنامه بسیار پایینتر از تم انتخابی است
تم جهانشمولی که درباب وجدان های بی شرف و بیغرت است و عذابی که ازین وجدان ختم به مرگ ونیستی می شود.
درابتدا از نمایش پرتره یاد می کنم درامی پرقدرت اثر اسلاو مروژک و قصه ی دو دوستی که پس از سالها در کنار هم قرار میگیرند و یکی به خاطر خیانتش نسبت به دوستش دچار عذاب وجدان است والخ….درواقع درباب اهمیت این تم باید گفت که از مکبث شکسپیر تا تاتر مدرن امروز عذاب وجدان و سرگشتگی از ان از موضوعات مورد علاقه نویسندگان بوده ،به خصوص تاتر مدرن که به مسایل سیاسی رویکردی فلسفی هم دارد.
این مثال ازین باب مطرح شد و حتما مثالهای دیگری هم هست که در حول محور موضوع عذاب وجدان میگردد و هرکدام پایان بندی گوناگونی دارند، از کاتارسیس تا مرگ و نیستی یا خودکشی و جنون و..
اثار برجسته ای که قصه ی دراماتیکش هم قد و قواره ی تم پیش رفته است.
البته دراین مقال قصد مقایسه یا اسیب شناسی شخصیت پردازی ،کنش های دراماتیک و تحلیل فلسفی این متن نیست .چرا که فرصت آن هم نیست فقط منظور نظر این است که نمایشنامه از پس تم عمیق فلسفی اش بر نیامده و بارفت و برگشت های پینگ پنگی بین دو خبرنگار و یا برادر و دختر قصد پیشبرد قصه را داشته انهم قصه ای که تا نیمی از نمایش به کندی حرکت میکند.
اما نویسنده خرده تم هایی که به صورت موازی از بحران روابط متقابل انسان ها ودرک متفاوت انها از زندگی و شرافت و مسئله فردیت که مهمترین مولفه ی مدرنیزم است را به خوبی پیش برده که نکته ی مثبت این اثر است.
اما اشتباه بزرگ تیم کارگردانی انتخاب بی جای پلاتو برای اجرای این درام است.
مساحت نشیمنی این داستان که یک ساحل است حتما سالن امفی تاتر را طلب میکند که گروه بازیگران مجبور نشوند در دل یکدیگر و در پرده پروجکشن به سختی میزان اجرا کنند.
همچنین استفاده از تکنولوژیه ویدیو بااینکه درخدمت فضا سازی بوده اما به درستی اجرا نشده ودر زاویه پخش دارای خطاست این اشکال به همان انتخاب نامناسب سالن اجرا برمیگردد گرچه کارگردان با نورپردازی های امپرسیون سعی برکاهش این خطا (حضور تصاویر انتقالی از دیتا بر پشت و بدن و البسه بازیگران) داشته است.
همچنین نگاه کارگردان و برداشتش از متن بسیار خشن و تلخ است
درمسئله ی رفتارشناسی اسحاق بااینکه بجا و هوشمندانه است اما تماشاگر را عصبی میکند که احتمالا تعمدی است
تلخی و نگاه بدبینانه ی کارگردان از برداشتش از متن را در جایگذاری کفش ها میتوان دریافت.کفش هایی جا مانده در ساحل که بر حضور انسان های گناه کاری در گذشته و حال و چه بسا آینده اشاره دارد انها به خاطر تطهیر خود و یا بخاطر عذاب وجدان و شاید هم برای فرار از واقعیت به دل دریا زده اند که دریا متناسب با گناهشان یا کفش و لباسشان را تنها و بدون اجسادشان پس داده یا جسدشان را بههمراه لباس و کفش کامل برگردانده.
البته اشاره نویسنده به یکی از تفکرات فولکلور مردمان جنوب که معتقدند انسان اگر گناهکار باشد جسدش را اب پس نمیدهد در دل داستان بسیار مناسب کار گذاشته شده است.
اما این مانیفست که همه ی انسان ها به خاطر جاه طلبی ،شرف و غیرتشان را زیر پا میگذارند ووقتی دچار عذاب وجدان میشوند که دیگر دیر شده است بسیار تلخ و گزنده است و اینکه این مانیفست به صورت قطعیت صادر میشود کمی بدبینانه است.
مفهوم استعاره ای ارماییل که از شاهنامه و از اشپز ضحاک می اید هم هوشمند انه است ارماییل و کرماییل به خاطر نجات انسانها هر شب بجای یکی از قربانیان گوسفندی را میکشند و به خورد مارهای ضحاک میدهند که اینگونه هرشب جان یک نفر نجات داده می شود.
اینکه نویسنده برای هرانسان یک ضحاک درون که بسیار هم بی وجدان است طراحی کرده و هم امکان حضور ارماییل ها را برای نجات قرار میدهد نکنه ی مثبت زیر متن نمایش است.
اما ایا مریم ودخترش ..و برادرش هم اینگونه اند
ایا همه اینگونه اند.اینهمه تلخی ازکجا می اید؟؟؟
بازیها دراین نمایش مانند همه ی نمایش های جشنواره خوب است و از حد متوسط بالاتر است.عصبیت حاکم در متن بهخوبی در بازی همه نمود عینی یافته اما دربازی اسحاق (صدرا)که کمی تم یاس فلسفی را به فرم بازیش اضافه کرده و تعمدا هم پشت به تماشاگر بازی دارد مخاطب را تاحدودی عصبی میکند که احتمالا اگاهانه بوده است. البته باید به بازی به جا ،جاندار و به اندازه ی عباس نورایی اشاره کنم که بسیار در نمایش خوش نشسته و لحن کلی اثر را تلطیف میکند وبااینکه از نظر متریک بازی کمی دارد ولی بسیار فنی و درست ازپس نقشش برامده است.اشاره کنم که ایکاش تقدیر ویژه ای ازین بازیگر هم به عمل می امد
به طور کلی افت بیش از ده پله ای تیم صدرا (نمایش ارماییل)نسبت به گذشته که اثاری جون خوشه ها و اباکادابرا و ناکوت را از انها بخاطر داربم زنگ خطریست برای نمایش استان که انرا برای همه ی خوانندگان ومدیران و هنرمندان به صدا در می اورم…
دیدگاه ها برای این نوشته بسته شده است.