این روزها، در رسانه گفته بودید که در فکر رفتن و نماندن هستید. این را می‌نویسم برای خیابان‌هایی از شهر، که نه خانه مدیری در آن است و نه عضوی از شورای شهر یا مسئول مملکتی و نهادی، تا شما و معاونین و تیم کاریتان به فکر آسفالت این خیابان‌ها بیفتید. باور کنید در این خیابان‌ها هم مثل خیلی از جاهای دیگری که شما و شواری محترم شهر، در طول روند کاریشان صرفا برای جمع کردن رای، به آنجا می‌روید، مردمی زندگی می‌کنند بسان رود روان. اینجا مسئولی نیست که شما بخاطر او، نسبت به بهسازی و به خصوص آسفالت آن اقدام کنید. گویا در سیستم عریض و طویل شهردای و شورای شهر، فقط باید اسم خیابان مدرس و کوچه‌های خاصی از این شهر باشد.

در این مدت محدود آنجا را دریابید، آنجا بوی خدمت می‌دهد. خیابان‌ها و شریان‌های فرعی منتهی به ان که از حجم تردد بالایی برخوردار است. آقای شهردار و شورای محترم شهر، به جای گفتگو با رسانه‌های رنگارنگ یا به جای رایزنی‌های مختلف سیاسی، به فکر مردم باشید. صدای مردم آن خیابان‌ها را هم بشنوید. «هل من ناصر ینصرنی» این مردم را بشنوید. باور کنید دعای خیرشان پشت سر شماست. در این روزهای باقی مانده، با دل و جان کار کنید تا مردم درک کنند که شما برای نام و نشان نیامده‌اید. تا مردم بدانند برای خدمت به آنان امده‌اید. این دو خیابان، نمونه‌ی کوچکی از تمام این شهر است. شهری که شمالش رو به فراموشی است و جنوبش به عنواین مختلف اذین‌بندی می‌شود. شهری که مردم شمالش منتظرند، شاید هرازگاهی یادشان کنید و جنوبش که کوچه خیاباهای فرعی‌اش هم به اشاره‌ای آسفالت می‌شود و …

آقای شهردار و شورای محترم شهر، در این روزها، بذر خوبی بکارید و شما، دیگرانی که می‌آیید، بدانید که این شهر خدمتگذار می‌خواهد. شمال و جنوب این شهر، باید به صورت عادلانه توسعه پیدا کند.

آقای شهردار، این را مختصر گفتم به شمایی که فعلا هستید و دیگرانی که در آینده خواهند آمد. این شهر هوای تازه می‌خواهد و این سکوت در گلو مانده، یک گوش شنوا ….

 

۰ ۰ votes
امتیازدهی به مقاله