?. نوشته : روح اله محمدی
هیچ واژه ای به اندازه ٬٬ آزادی ٬٬ برای بشر جذاب نبوده است. تمام جوامع کم و بیش برایش خون داده اند و تمام حاکمان سعی کرده اند برای مشروعیت خود ادای احترام به آن را دربیاورند.
?. آزادی در سالهای اخیر تا حدود زیادی نخ نما و کلیشه ای شده است اما بازهم تا از دهان یک کاندیدا در می آید ، مو بر تن آدمی سیخ میشود ، ناخودآگاه فریاد می کشد و برای چند لحظه اشک شوق در چشم ها حلقه میزند
?. ماکیاولی در کتاب شهریارش می نویسد حاکمان ادبیات و شیوه های مختلف و متفاوتی دارند ولی در یک چیز باهم مشترک هستند آنهم جنگیدن تا نفس آخر برای حفظ حکومت
?. مقید بودن به آزادی با تمام مخلفات و متعلقات و عوامل و عواقب آن تا زمانی شیرین است که این طرف میز ریاست نشسته باشی ، همینکه ردای زعامت بر تن بپوشی و بر سریر حکومت جلوس کنی ، آرام آرام از حرف منتقدین دلخور میشوی ، اخم میکنی ، بغض میکنی ، بعدترها تطمیع میکنی ، تهدید میکنی و دستور بازداشت میدهی و شبها برای آنکه خوابت ببرد صغری کبری می چینی و دست به دامان – خوداجتهادی – میشوی و مصالح عمومی را بلغور میکنی و به خودت حق میدهی و خلاصه آنقدر با خودت کلنجار میروی تا شبت را صبح کنی و چند وقتی که بگذرد حب قصر و عمارت بر آزادی می چربد و راحت خوابت می برد ، بی هیچ عذاب وجدانی . بی هیچ تردیدی
این روایت با کمی حدت و شدت بیشتر و کمتر ، نقطه اشتراک حکام تاریخ بوده و هست.
?. فیدل کاسترو بعد از حدود پنجاه سال حکومت با وجود جراحی های متوالی با اکراه ، دل از رهبری کند و با اینحال باز هم حاضر نشد آن را از خانواده خودش دور کند. فیدل بارها تا جان در بدن داشته برای برپایی دموکراسی فریاد برآورده و با تک تک سلول هایش به آن ایمان داشته ولی وقتی به حکومت رسید با جنون عجیبی مخالفانش را از میان برداشت و در اواسط دهه نود میلادی ، بسیاری از کوبایی ها از دست سیاست های او از طریق دریا فرار کردند و خیلی هایشان غرق شدند . همانهایی که روزی روی لباسشان عکس فیدل بود و به عشق او برگ می کشیدند و ریش میگذاشتند .
?. زمانی که محمد بن سلمان زمام امور را در دست گرفت آنچنان در دادن و وادادن آزادیهای مدنی و اجتماعی عجله میکرد که برخی به کنایه میگفتند آزادیهایی که بن سلمان در یک ماه داد از هشت سال دولت اصلاحات بیشتر بوده .
اما قتل وحشتناک و قطعه قطعه کردن قاشقچی ، روح استبدادی و لایه بزک شده شاهزاده سعودی را برملا کرد . کسی که به زنان اجازه رانندگی و حق رأی و به کاباره ها اجازه لهو و لعب و کنسرت ، آنهم در سرزمین وحی و ام القرای جهان اسلام با وجود علمای متحجر وهابی داد ، نتوانست یادداشت های یک منتقد سیاسی را تاب بیاورد و از او بدتر آنهایی بودند که مرتب جوامع دیگر را بخاطر نقض حقوق بشر از جمله زندانیهای سیاسی شماتت میکردند و اکنون در برابر این گاف بزرگ یا سکوت کرده اند یا برای سرپوش گذاشتن بر آن تلاش میکنند.
?. در دولت احمدی نژاد ، فرزندان چگوارا را به ایران آوردند و بسیار تکریم کردند و از آزادی و آزادیخواهی نطق ها نمودند و هم ایشان مخافانش را خس و خاشاک می نامید و در مصاحبه به مجری برنامه میگفت از چه چیزی سوال کند و از چه چیزی نپرسد.
?. – قدرت – بدچیزی است ، آدمی را بالکل عوض میکند . چون ذات آدمی قدرت دوست است . محبوبیت دوست است . مسند دوست است.
و کمتر کسی پیدا میشود که بر کرسی عمارتی تکیه کند و دلش برای دستور دادن و اطاعت بی چون و چرای اطرافیان قنج نرود که اگر چنین کسی پیدا شود اساسأ علاقه ای به حاکم بودن ندارد.
?. ما همه دیکتاتورهای کوچکی هستیم که سودای آزادی داریم و رویای خودکامگی.
تاریخ مانند گاندی و ماندلا کم دارد و از روی قذافی و بن علی و صدام و بن سلمان با تیراژ بالا کپی گرفته است.
– آزادی – در لایه های واقعی آن ، چیزی جز شلوارک پوشیدن در خیابان و آبجو خوردن در ملأ عام است.
٬٬ آزادی ٬٬ برای سلاطین آزاردهنده ترین و در عین حال پرکاربردترین واژه بوده و هست
پارادوکسی عجیب . خونریز و محبوب.