به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
فروردین ۴۰۳ چنان بر سر بهار برف سیاه نکبت باری به ارمغان آورد که روح درتنمان یخ زد و خشکید.
خبر درگذشت یگانه نوازنده ی دوتار جنوب خراسان که سالهای سال صدای سازش را ازنزدیکشنیدیم زمین لرزه ای برکویر وجودمان انداخت ناباورانه.خدایش بیامرزد
پیراهن سپید بلندش وجلیقه ی کوتاه سیاهرنگش روایت قرنها اصالت از نسل ساده پوش خراسانی ،نسلی با غیرت بجا مانده از سربداران را برای آیندگان به یادگار خواهد گذاشت.
نسلی که ریزپنجه هایش را نخواهد دید ولی خواهد شنید وچه مفتخر بودیم که هم عصر او،صدا وسیمای سازش را از نزدیک زیست کردیم
نوا و سماع ریزپنجه های هنرمند شصت ساله ی فردوسی که قراربود چند ده بهار دیگر بر صفحه ی دوتار برقصد در هیاهوی باد و باران بهاری مسحور شد و خسته ازچرخ فرتوت روزگار پرده ی دستان زندگی اش در حسرت نغمه هایش جاماند ورفت که برود با حسرتی بر دل ما دوستداران.
زخمی بردلم خواهد ماند اگر نگویمکه
ذوالفقار بیتانه بسیار بسیار زودهنگام تر ازاین مرگ بهاری مرده بود
دقیقا ازروزگارانی که اهالی فن متوجه تفاوت سازش با دیگر هنرمندان وهمدوره ای هایش شده بودند ولی مشکلات خرد و کلانش وگرفتاریهای شخصی ومریضی های ریز ودرشتش وسرطان همسرش امانش را بریده بود که امکان دیده شدنش فراهم نشد.
آری ذوالفقار چندباردیگر مرده بود ، ما ندیدیم
انزمان که اورا به چشم نوازنده ای معمولی وهمسطح مطربان میدانستند
آن زمان که کنارجاده دستفروشی هندوانه میکرد
ان زمان که المان دوتار راازمیدان شهر جمع کردند
آن زمان …..و آن زمان ها
ذوالفقار از سالهای هفتاد چندین بار مرده بود
متاسفانه باید بگویم استاد بیتانه در زمان و مکان نامناسبی به دوتار دچارشد.
پرچم دوتار تربت جام چنان بر آسمان موسیقی خراسان وایران افراشته بود که فردوس وهنرمندانفردوسی دیده نمیشدند.
همچنین کج اندیشان فرهنگی و مسئولین متعصب دهه هفتاد فردوس وجنوب خراسان نیز عرصه را برای ظهور بیتانه ها چنان بسته بودند که گویی فرزند ناخلفشان را باید پنهان کنند.
آن سالها هرچه دوتار درایران معرفی شد وهرچه هنرمند به فستوالهای بین المللی رفتند وهرچه سفر خارجی بود سهم تربت جام بود .
مسئولین و نمایندگان مجلس خواف و تربت جام چنان با هنرمندانشان فخر میفروختند و آنها را در پرشالشان می چرخاندند و سهم خواهی میکردند که گویی موسیقی و دوتار و حضور رسانه ای فقط حق خودشان و سهم فردیشان است .
بااحترام به همه ی آن عزیزان پنجه ی ذوالفقار اگر بالاتر نباشد هم اندازه ی آنهاست و چیزی کم ندارد
آری این چنین بود که استاد بیتانه در زمان و مکان نامناسبی به دوتار دچارشد.
ذوالفقار به تنهایی و در طی سی سال برای اثبات خود و موسیقی پاکش وسازسازی اش در جنوب خراسان جنگید
پیچ و خم های زندگی، میان سالیش را که بایستی بر سکوی افتخارات موسیقی دیده میشد را درجاده ی صعبالعبور مایحتاج روزمره ی زندگی انداخت وازانجا که شریف بود حاضر نبود برای گذران عمر دست به هرکاری بزند حتی از شاگردان ساز سازی ودوتار نوازی مبلغی را دریافت نمیکرد.
جمله اش این بود لطف خوشت مارو بس
بیتانه خنیاگر عارفی بود که هم نشینی اش بااساتید شعروادبیات منطقه ازاو فردی متفاوت ساخته بود
غرورش وتعصبش بر جایگاه دوتار وانتظاری که خود از خود داشت و البته گرفتاری های شخصیش
باعثشد از رسانه وجشنواره وهمنوازی دور بماند واگر نبود زحمات فردی به نامعلی مرادزاده میرزایی شاید جامعه موسیقی کشور همین مقدار هماز شیرینی پنجه اش بهره نمیبردند.
آگاهی بیتانه بر مقام های شرق وشناخت درستش ازروایات وپیش درآمدهای مقام های خراسان وحضورش در جنوب خراسان واشنایی با انواع مقام های بادی چون دولا چکه دوره واشترخجو باعثشدکه کمکمپیوندی بین موسیقی زهی شرق وبادی جنوب خراسان با دوتارش ایجاد کند.
او هیچ ملودی را جز مقام ها دوبار نمیزد همیشه تازگی دربداهه داشت. بسط وگسترش مقام از ویژگیهای نوازندگی اش بود
شفافیت ،صحیح نوازی ،اجرای بداهه بدون ادا واطوارهای مرسوم و صدای دلنشین (بدون گز معمول دوتار) چنان درصدای سازش مشهود بود که درکمتر نوازنده ای درجنوب خراسان دیده میشد.
هوش اودرپرده گردانی وچرخش ملودیک مقام ها ازاونوازنده ای چیره دست واستادی بی بدیل به یادگار گذاشت.
اصرار ذوالفقار وممارست او و ایمانش برصحت کارش باعث شد تا دردهه هفتاد افرادی چون علی دباغ و علی حداد در دوتار نوازی رشد کنند ودردهه هشتاد دردستان نوجوانان ودانشجویان بیشماری در فردوس دوتار دیده شود ،بی شکاویکی ازتاثیر گذارترین چهره های هنری نیمقرن اخیر در هنر فردوس و جنوب خراسان بوده و هست. ذوالفقار بیتانه پنجه ای پرمایه داشت و صدحیف از فقدانش.خداوند او وهمه ما که در حقش کم فروشی کردیم را بیامرزد.
نوشته و گفتار کاظم ایمان طلب
دیدگاه ها برای این نوشته بسته شده است.