گردآوری و نوشته : ا.زارعی
یکى از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را در عالم خواب دید که جمله وجود او ریخته بـود و خاک شده، مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر میکرد. سـایر حکمـا از تاویل این فرو ماندند؛ مگر درویشی که بجای آورد و گفت: هنـوز نگـران اسـت کـه ملکـش بـا دگران است.
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روى زمین یک نشان نماند
وان پیر لاشه را که نمودند زیر خاک
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرخ نوشیروان به خیر
گرچه بسى گذشت که نوشیروان نماند
خیرى کن اى فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند